داشتم فراموشت میکردم اما باز دوباره دیدمت.دوباره دیدمت.دوباره یاد گذشته ها افتادم.هیچوقت به اندازه زمانی که با تو بودم بهم خوش نگذشت.حتی اگه باهام
دعوا میکردی.نمیدونم چی شد که یهو گذاشتی رفتی...داشتم فراموشت میکردم...
(چرا باید به خودم هم دروغ بگم؟هیچوقت نتونستم و نخواستم که فراموشت کنم.
چرا ادم باید بهترین لحظات زندگیش رو فراموش کنه؟)اما باز دوباره دیدمت.چه قدر
اون پیرهن مشکیت با چشمات ست بود.هیچوقت فراموشت نمی کنم حتی اگر
نبینمت.
سلام
وبلاگتون زیباست
مگه میشه فراموش کرد به نظر من حتی تلاش هم نکن که کار بیهوده ای بیش نیست