داشتم فراموشت میکردم اما باز دوباره دیدمت.دوباره دیدمت.دوباره یاد گذشته ها افتادم.هیچوقت به اندازه زمانی که با تو بودم بهم خوش نگذشت.حتی اگه باهام
دعوا میکردی.نمیدونم چی شد که یهو گذاشتی رفتی...داشتم فراموشت میکردم...
(چرا باید به خودم هم دروغ بگم؟هیچوقت نتونستم و نخواستم که فراموشت کنم.
چرا ادم باید بهترین لحظات زندگیش رو فراموش کنه؟)اما باز دوباره دیدمت.چه قدر
اون پیرهن مشکیت با چشمات ست بود.هیچوقت فراموشت نمی کنم حتی اگر
نبینمت.

نظرات 1 + ارسال نظر
آزیتا پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:49 ق.ظ http://azi.blogsky.com

سلام
وبلاگتون زیباست
مگه میشه فراموش کرد به نظر من حتی تلاش هم نکن که کار بیهوده ای بیش نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد