همیشه انگار منتظر کسی بودم . نمی دونم کی بود؟ حتی نمی دونم باید کجا منتظرش باشم اما یه حسی بهم میگه که اون وجود داره .یه چیزی می گه که یه روز میاد سراغم و نیمه گمشدم و بالاخره پیداش می کنم اه ه ه ه خدایا ... خدایا نمی دونم چه جوری ازت تشکر تو همه چیز تو این دنیا بهم دادی اما نمی دونم چیم شده انگار که اصلا" هیچ شادی توی زندگیم نداشتم . مثل این می مونه که یکی اومده همه شادیهای زندگیمو همه خاطرات خوبمو از مغزم پاک کرده باشه . یه حس پوچی . انگار به همه چیز این دنیا رسیده باشی در عین حال یه چیزی روحت رو ازار بده یه چیزی روحت رو بخوره بعضی چیزا رو نمیشه گفت یعنی اصلا" نمیشه به زبون اورد فقط میشه این زخم ها رو حس کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد