-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1385 22:23
همیشه توی وبلاگ ها یا روی در و دیوار کوچه ها یا توی دفتر خاطرات بچه های مدرسه می دیدم نوشته دوست داشتن بالا تر از عشق است یا یه همچین چیزایی . اوایل باور نمی کردم می خندیدم . می گفتم چه چیزا مگه میشه مگه امکان داره که دوست داشتن برتراز عشق باشه اما حالا واقعا" تجربه کردم و باور دارم که دوست داشتن از هر چیز دیگه ای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 23:41
پشت پرده انصراف آمریکا از حمله به ایران آمریکا میدانست نخستین مرحله حمله به ایران از سه سال جنگ در ویتنام پر هزینه تر است. رهبر حزب ملیگرای لیبرال دموکرات روسیه، درباره علت این تصمیم آمریکا به بی بی سی گفت: «روزانه 17 هزار هرتز پارازیت ماهوارهای در نقاط مختلف تهران منتشر میشود که هنگام حمله، ارتباطات ماهوارهای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1385 22:16
همیشه انگار منتظر کسی بودم . نمی دونم کی بود؟ حتی نمی دونم باید کجا منتظرش باشم اما یه حسی بهم میگه که اون وجود داره .یه چیزی می گه که یه روز میاد سراغم و نیمه گمشدم و بالاخره پیداش می کنم اه ه ه ه خدایا ... خدایا نمی دونم چه جوری ازت تشکر تو همه چیز تو این دنیا بهم دادی اما نمی دونم چیم شده انگار که اصلا" هیچ شادی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 00:50
۴شنبه سوری مجری شبکه ماهوارهای سلطنتطلب: چهارشنبهسوری یعنی اعتراض؛ یعنی فریاد؛ یعنی ما دیگه این رژیم رو نمیخوایم؛ یعنی ما اعلیحضرت رضاشاه رو میخوایم. چهارشنبه سوری یعنی اعلیحضرت بیا، ما منتظریم. هر جرقه آتش در این شب، یعنی ما هواخواهِ سلطنتیم و هر ترقه یعنی بیا... . مطمئن باشید، عزیزان که اعلیحضرت صدای شما رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1384 17:58
خوشحالم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 10:55
سلام خوبین ؟ بیشتر از این نمی تونم بنویسم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 14:24
-
یک روز بزرگ
شنبه 22 بهمنماه سال 1384 23:27
سلام . راستش هیچ وقت دوست نداشتم توی وبلاگم از این حرفا بزنم . اما واقعا" دیگه نمی تونم ادامه بدم..... امروز 22 بهمن بود . همین جوری میگیم 22 بهمن اما این روز واسه همه اونایی که این روز رو به وجود اوردن . روز بزرگیه . واسه بابا . مامان های ما که اون موقع شاید از این انقلاب راضی بودن . اصلا" خود اونا باعث شدن این...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 بهمنماه سال 1384 21:09
نترس نترس کسی نیست تورا بدزدد دراین برهوت انقدر زشت هستی که دیدنت هم زجراوراست نترس به چشمانت که خیره می شوی خورشید غروب می کند سنگها هم طاقت دیدنت راندارند نترس
-
چرا همه سایتا بسته شده؟
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 23:53
دیگه اینترنت هم مزخرف شده حتی سایت بی بی سی هم فیلتر کردن . خدا ازشون نگذره .
-
گلایه
جمعه 14 بهمنماه سال 1384 00:53
واقعا" نمی دونم از کجا باید شروع کنم ؟ انقدر دلم از این دنیا و ادمای رنگارنگش پر هست که واقعا" نمی دونم از چی و از کی باید گلایه کرد؟ من هیچوقت نمی گم و نمی گفتم که خیلی ادم خوبی هستم هیچ وقتم ادعا نمی کردم . همیشه زندگی رو زیبا میدیدم و نامردی بعضیا رو می ذاشتم به حساب کوتاهی دنیا . سعی می کردم ادم خوبی باشم ازاد...
-
دعوا
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1384 00:03
سلام . امروز بازم رفته بودم کلاس گیتار . وقتی رفتم شلوغ بود . خیلی نشستم تا یکم خلوت شد . چهار پنج تا از بچه ها جلو من بودند . همینطور نشسته بودیم و داشتیم به مشقایی که استاد به بچه ها میداد گوش می گردیم ادم تو کلاس گیتار حوصله اش زیاد سر نمیره مخصوصا" اگه هنر جوا درسشون یه خورده جلو باشه اونوقته همسش اهگای جور وا جور...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1384 00:42
سلام بازم سلام
-
تنهایی
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 00:13
از من تنها تر دیدین؟ اه خیلی بده ادم یک نفر رو که دوست نداره اصلا" ببینتش دم به دقیقه میاد جلو چشمش اونوقت یکیو که دوست داره ببینه نمی بینه خیلی بده... از این حرفا بگذریم چه قدر بعضیا اعتماد به نفس دارن یعنی دیگه زیادی اعتماد به نفس دارن فکر می کنن تو دنیا از همه خوش تیپ تر و باهوش ترن و همه هم میمیرن واسشون در...
-
اولین اهنگ
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 23:16
سلام مثل اینکه نمیشه چیزی رو بدون گفتن سلام شروع کرد یا شاید من نتونم . این هفته که رفتم کلاس گیتار خیلی می ترسیدم. یعنی از این میترسیدم که ابروریزی بشه اخه این اولین اهنگی بود که استاد بهم داده بود و اصلا" بلد نبودم یعنی هر کاری می کردم خوندنم با ریتم هماهنگ نمی شد اما خدا رو شکر وقتی رفتم فقط یک نفر از بچه ها بود که...
-
دلم گرفته
پنجشنبه 6 بهمنماه سال 1384 01:43
دلم گرفته بود داشتم واسه خودم شعر مسافر سهراب رو می خوندم البته نمی خوندم داشتم بهش فکر می کردم رضا صادقی هم گوش میدادم سرم خیلی درد می کرد حالا سرم به درک این دلم بود که تیکه پارش کرده بودن امسال زمستون از پاییز خیلی دلگیر تر بود چه زود شد ... اما نه چی زود شد خیلی هم دور شد پارسال بود اما انگار خیلی وقته خیلی دیر...
-
قرارهای عشقولی
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1384 23:30
سلام سلام وازه قشنگی هستش.نمی دونم چرا اما بعضی موقع دلم می خواد به همه ی ادمایی که از کنارم رد می شن سلام کنم اما خب نمی شه می گن دختره دیونه هستش یا عقل درست و حسابی نداره . بعضی ها هم که فقط بلدن مسخره کنند هر کاری میکنی ایراد می گیرن مثلا" وبلاگت رو می خونن می گن ای مگه عاشقی ادم نمی دونه به اینا چی بگه اصلا"...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1384 16:38
سلام خوبین؟
-
عشق برره ای
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 11:57
حافظ به روایت شیرفرهاد! ناگهان پـــــرده بر انداخته ای ، یعنی چه؟ مست از خانه برون تاخته ای ، یعنی چه؟ "حافظ" ناگهان پـــــرده برانداخته...." ای ، یعنی چه؟"(!) مست از خانه برون تاخته..." ای ، یعنیچه؟"(!) عشق شون پت ، وَزده چنبـــــــره بر زندگیـم سهم دل، خشکه نپرداخته!..."ای یعنی چه؟!" ای کَیانـــــــــوش که با...
-
عیدتون مبارک
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 11:47
سلام عیدتون مبارک عید قربان رو به همه تبریک می گم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 دیماه سال 1384 00:09
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 دیماه سال 1384 23:11
از کجا ودونیم یه نفر عشقولی شده بید؟ از کجا بدونیم که یک نفر عاشق شده؟ شاید بگین خب آدم عاشق تابلو دیگه اما نه خیر به این راحتیا هم که فکر می کنید نیست بعضی یا فقط تظاهر به عاشق شدن می کنند. اما خب من یک سری معلومات دارم که در اختیار شما می زارم: 1-پول زور ود ین تا بگم 2-مثل من پول نودارین ؟ 3-اشکالی نداشته بید به جای...
-
فصل عشق
جمعه 9 دیماه سال 1384 23:27
باز دوباره همون حس همیشگی... نمیدونم چرا اما ادم توی زمستون یه حس عجیبی پیدا می کنه . انگار ...انگار که عاشق تر می شه البته من این جوری فکر می کنم .شاید واسه اینه که از زمستون خاطره دارم یا شاید به خاطر اینکه توی زمستون ...هنوزم نمی دونم اسمشو چی بذارم عشق وابستگی دوست داشتن ... هنوز نمی دونم ولی می دونم که بعد از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 23:17
نه انگار این زندگی ول کن نیست تمامی ندارد فصل ها رنگ ها حتی بارانش همه تکرارست قشنگ ترین لحظه اش را هم دیده ام مرگ...؟ نه مرگ هم تکراریست از نوعی دیگر کسی چه می فهمد شاید من هم یکی از این مردگانم از نوع متحرکش؟ نه گمان نمی کنم اما نه انگار نمرده ام اگر مرده ام پس چرا... پس چرا پنج شنبه ها کسی نمی اید ؟ شایدم پنج شنبه...
-
خاکم کنید
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 00:26
یک نفر بیاید مرا دفنم کند مراسم تدفین هم نمی خواهم من سالهاست که مرده ام اما هنوز هم چیزی روحم را ازار می دهد: کسی به دیدنم نمی اید خاکم نمی کنند هویتم را از من گرفتند هویتم را خاک کردند فریاد می زنم :مرا خاکم کنید کسی صدایم را نمی شنود انگار همه گوشها یشان را گرفته اند شایدم با صدای خمپاره ای کر شده اند
-
مرده
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 23:50
به نام او که او را افرید شعار هفته:انها به من می خندند نمیدانند که من بیشتر به انها می خندم. (صادق هدایت) سلام .این شعری که در زیر میخونیدسروده یکی از دوستای خوبمه به اسم نادیا: انقدر از خودم سیرم که نیمه بی جان را زیر ساطور قرار داده در سردخانه ها جای من اینجا نیست بین ادمهایی با قیافه تکراری با سفره ای پر از سنگ پر...
-
عشق
شنبه 12 آذرماه سال 1384 23:24
تو کلاس نشسته بودم که دوستم یه تیکه کاغذ دبهم داد که بخونمش . دوستم نوشته بود که (توی کتابی خوندم که اگه یه نفر به یه جایی خیره بشه بعد بخنده معنیش اینه که عاشق شده حالا واقعا تو عاشق شدی؟)
-
پاییز
شنبه 7 آبانماه سال 1384 00:17
salam rasesh aslan hoosele nadashtam fontamo farse konam choon vaghean kond menevesam. baz ham paeez omad nemedoonam chera paeez ke meyad beshtar ashegh mesham shayadam choon ashegham enjoore fekr mekonam shayad choon too havaye paeeze ashegh shoodam .vaghte dedamesh kapshan baresh bood .che havayee bood oon rooz hech...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 01:17
دردی کهنه سراسر وجودم رو گرفته. دردی که از روحم نشات می گیره .تنهایی تنها دوستی بوده که همیشه همراه و همدمم بوده و شکست تنها رویداد زندگی من.بازم به گذشته ها بر میگردم. نمیتونم فراموشش کنم... . همه جا تاریکه انگار هیچوقت نوری اینجا نتابیده.توی این تاریکی دنبال فندکم میگردم بالا خره پیداش میکنم. یه جایی پایین تخت کهنه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1384 01:16
دردی کهنه سراسر وجودم رو گرفته. دردی که از روحم نشات می گیره .تنهایی تنها دوستی بوده که همیشه همراه و همدمم بوده و شکست تنها رویداد زندگی من.بازم به گذشته ها بر میگردم. نمیتونم فراموشش کنم... . همه جا تاریکه انگار هیچوقت نوری اینجا نتابیده.توی این تاریکی دنبال فندکم میگردم بالا خره پیداش میکنم. یه جایی پایین تخت کهنه...