۴شنبه سوری

مجری شبکه ماهواره‌ای سلطنت‌طلب:
چهارشنبه‌سوری یعنی اعتراض؛ یعنی فریاد؛ یعنی ما دیگه این رژیم رو نمی‌خوایم؛ یعنی ما اعلی‌حضرت رضاشاه رو می‌خوایم. چهارشنبه سوری یعنی اعلی‌حضرت بیا، ما منتظریم. هر جرقه آتش در این شب، یعنی ما هواخواهِ سلطنتیم و هر ترقه یعنی بیا... . مطمئن باشید، عزیزان که اعلی‌حضرت صدای شما رو می‌شنون... ایشون هر صدای بلندی رو می‌شنون، البته به شرطی که بی‌ادبی نباشه... .
 


سرمقاله یک روزنامه اصولگرا:
اکنون بر همگان واضح و مبرهن است که با تدبیر و بصیرت عالمان دردآشنا و روشنفکران متعهد، می‌توان همین رسم ضاله چهارشنبه آخر سال را به گونه‌ای اسلامی ـ ایرانی تفسیر کرد.

هر ترقه‌ای که امسال می‌ترکد و هر آتشی که روشن می‌شود، می‌تواند حاوی این پیامِ صریح و روشن به غربیان و شورای حکام باشد که «انرژی هسته‌ای، حق مسلم ماست»... .
 


سخنرانی یک روشنفکر در همایشِ «سنجشِ آتشِ ناب»:
از منظر هستی‌شناسانه، پارادایمِ آتش، آن‌گاه که هنوز در مواجهه با پارادکسِ آب قرار نگرفته، قادر به روشنگری است. از زرتشت تا سهروردی و از سهروردی تا کانت و از وی تا وُلتر و نیچه و تا همین اکنون، آتش همواره در جنگ با جهل و ارتجاع بوده است و به همین خاطر، همیشه روشنگران و دگراندیشان، یا در آتش سوزانده می‌شده‌اند، یا به خاکستر گرم می‌نشستند و یا دماغشان می‌سوخت! به همین خاطر، چهارشنبه‌سوری، رسمی کاملا روشنفکرانه است. من حتی شواهدی دارم که نیچه، تا پیش از آتش گرفتنِ سبیل‌هایش، پایبندی عمیقی به پریدن از روی آتش داشته است.
 


مدیر یک شبکه ضداسلامی از لندن:
از نشانه‌های دیگری که نشان می‌دهد، ایرانی‌ها هرگز به اسلام نگرویده‌اند، همین چهارشنبه‌سوری مبارک است. من با قاطعیت از همین تریبون، خطاب به آن نادان‌هایی که گمان می‌کنند، اکثریت مردمِ ایران به دین تازی‌ها گرویده‌اند، اعلام می‌کنم که ای کوران، ای نابینایان، ای هیچی‌نفهم‌ها، ای بی‌تربیت‌ها! چرا فکر می‌کنید این چند هزار مسجد و آن چند میلیون نمازخوان، نشانه اسلامِ ایرانی‌هاست، مگر چهارشنبه سوری را نمی‌بینید؟ مگر آن تَرَق تَرَق مبارک را نمی‌شنوید؟ آن‌وقت می‌گویند، ما صمٌ‌بکمٌ لا یعقلون هستیم!
 


تئوریسین گروهِ فشار:
بروبچ همگی آماده باشن، سه‌شنبه از ظهر برنامه داریم. می‌ریزن تو محل، هربچه سوسولی که دیدین، اول یک فصل کتکش می‌زنین، بعد هم ترقه‌ها رو ور می‌دارین می‌رین تو محله‌های شلوغ، زیر پای دخترای بدحجاب. اگه اوضاع هم خیلی قاطی پاتی شد، همونجا از روی موتور، ترقه‌ها رو بندازین تو جمعیت، این‌شالله می‌خوره تو سرِ بی‌بندوبارها... این آتش‌بازیِ لوسِ آخر سال هم می‌تونه نشون‌دهنده قدرتِ ما باشه، اگه خدا بخواد... .
 


یک مأمور آتش‌نشانی:
چهارشنبه‌ سوری، یکی از آیاتِ خداست و نشون می‌ده که هنوز یه خدایی اون بالا هست که هر جور شده، نمی‌ذاره ما رو بازخرید کنن.
 


سخنگوی کاخ سفید:
آیا دنیا می‌تواند قبول کند، حکومتی که نمی‌تواند کنترل دقیقی بر ترقه‌ها داشته باشد، به انرژی هسته‌ای و بمب اتم دست یابد؟ چه تضمینی وجود دارد که یکی از همین شب‌ها، ایرانی‌ها یک بمب اتم را در اسرائیل منفجر نکنند و با پرش از سوریه به نوار غزه، نوای «زردی من از تو، سرخی تو از من» سر ندهند؟ ما به آژانس انرژی اتمی امر می‌کنیم که وجود چهارشنبه‌سوری را به عنوانِ یکی از ادله مهم در جهت نقض معاهدات و نیز عدم شایستگی ایران در دستیابی به انرژی اتمی منظور گرداند.
 


مجریِ رمانتیکِ یک شبکه «بشکن و بالابندازِ» لوس‌آنجلسی:
فی‌فی‌جون از تهران نوشته، چقدر این لباسِ رکابی به من میاد، اما بهتر بود موهام رو استخونی می‌کردم. مرسی فی‌فی جون، مرسی، دوست دارم. راستی، فی‌فی پرسیده چهارشنبه‌سوری چیکار کنه... . عزیزم، روسری‌ت رو در بیار و پاچه‌های شلوارت رو بکش بالاتر، روژِ شرابی بزن و سایه‌ها هم بهتره صورتی باشه، لاک رو هم تیره بگیر، اینجوری هم تو مُدی و هم جلب توجه می‌کنی و هم حالِ این حزب‌اللهی‌ها رو می‌گیری... اگه هم اونا گرفتنت که این یه قضیه دیگه‌س!
 


رادیو مجاهدین:
برادر مسعود رجوی، طی پیامی به ملت ایران، دستور اجرای مراسم چهارشنبه‌سوری را صادر کرد. در همین راستا، رئیس‌جمهور منتخب خلق، مریم رجوی از سازمان‌های بین‌المللی، خواست تا با اعزام ناظران خود به ایران و مشاهده استقبال مردم از این دستور، که تحت شدیدترین تدابیر امنیتی رژیم آخوندی صورت می‌گیرد، به میزان مردمی بودن سازمان مجاهدین خلق و مقبولیت رئیس‌جمهور رجوی پی برند؛ زنده باد رجوی، نابود باد... .
 


سرود شبکه جوان:
آتش‌کاران، دلاوران، نام‌آوران پرسوز باشید، پرتوان، پرصدا... .
 


یک معتاد:
چهارشنبه شوری خیلی بده، این دولت جای این‌که آدمای محترمی مثل ما رو جمع کنه، باید این چهارشنبه‌شوری رو جمع کنه... چه معنی میده این همه زغال خوب؟! دل آدم کباب میشه! این همه زغال و آتیش، اونهمه دود و دم... اما چه فایده،‌ آفتابه لگن هفت دست، نشئگی و توهم هیچی!
 


جاسوسِ یک سرویس امنیتی خارجی:
مطابقِ مشاهداتِ اینجانب، مأمور SVOO24P که از غروب سه‌شنبه تا نیمه‌شب در میان جمعیت حضور داشتم، میزان صدا و نیز توانِ انفجارهای تولیدشده در برخی اماکن، از جمله مناطق 05، S6، P5 و N9 از عهده گوگرد، باروت و حتی «تی‌ان‌تی» فراتر بوده است و همان‌گونه که مأمور VS24SS هم گزارش کرده، استفاده از اورانیوم رقیق‌شده در برخی از این بمب‌ها کاملا محتمل است. همچنین توان مهمات‌سازی ایرانی‌‌ها نیز اعجاب‌آور توصیف می‌شود.
 


یک اژدها به دوستش:
چهارشنبه سوری از تو خونه تکون نخور، پارسال رفتم بیرون، همچین منفجر کردن که دماغ و دهنم سوخت، آتیش‌دونم هم ترک برداشت!
 


یک استادِ دانشگاهِ از هفت دولت آزاد:
در حالی که در ممالک مترقی و پیشرفته، برای زنده نگه داشتن سنت‌ها و جشن‌ها، هر سال هزاران کشته می‌دهند، یک عده مرتجعِ محافظه‌کار، به خاطر کور و کچل و تلف شدن چند صد نفر آدم، دایما اعتراض می‌کنند. اینها هیچی نمی‌فهمند، به خصوص از اومانیسم!
 


یک ترقه نسل سومی:
چهارشنبه سوری لاو می‌ترکونم!
 

 

 

 

سلام به همه دوستان عزیز

نوشته زیر را اواسط بهمن ماه در سایت گیله‌مرد خواندم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که این نوشته را بنویسم یا نه!؟ از طرفی من هم مثل بسیاری دیگر به بسیاری از این گفته‌ها(به خصوص بخش پایانی نوشته) معتقدم و از طرفی دیگر از قدیم گفته‌اند:
زبان سرخ ، سر سبز می‌دهد بر باد
اما هرچه بادا باد.

لطفا خط به خط نوشته را تا آخر بخوانید ...

 

توهم.........

 

ما ایرانی ها ؛ مردمی هستیم که شدیدا دچار توهم هستیم . و این توهم - متاسفانه - در همه عرصه های زندگی ما ؛ از عرصه های سیاسی و اجتماعی بگیر تا قلمروی فرهنگی و تاریخی مان ؛ سایه گسترده است .

دچار توهم هستیم چرا که خیال می کنیم بهترین ؛ با سواد ترین ؛ صبور ترین ؛ آگاه ترین ؛ ریشه دار ترین ؛ تحصیلکرده ترین ؛ دانا ترین ؛ با صفا ترین ؛ و مهربان ترین مردم دنیاییم .

دچار توهمیم چرا که خیال می کنیم گذشته های بسیار پر افتخاری داشته ایم در حالیکه اگر تاریخ میهن ما را بدرستی خوانده باشیم - که نخوانده ایم - به وضوح می بینیم که جای چندان افتخاری هم نیست .

تاریخ میهن ما را با خون و مرگ نوشته اند ؛ و اگر لحظه ای از توهم بیرون بیاییم و نگاهی موشکافانه به تاریخ مان بیندازیم ؛ خواهیم دید که در سطر سطر آن ؛ خون و بیداد و نامردمی موج میزند .

از چه کسی برایتان سخن بگویم ؟؟

از انوشیروان عادلش !! که بنا به نوشته منابع تاریخی ؛ هشتاد هزار مزدکی را در یک روز قتل عام کرد ؟؟

اما براستی جرم مزدک چه بود ؟

نویسنده " زین الاخبار " میگوید : مزدک میگفت : خدای عز و جل ؛ روزی خلق اندر این زمین نهاده است وبخشش پدید بکرده است ؛ از توانگران بباید ستد و به درویشان بباید داد تا همه راست گردند .

از بابک خرم دین بگویم که علم طغیان علیه تازیان اشغالگر بر افراشت و سرانجام با خدعه و نیرنگ یک ایرانی - افشین - به چنگ خلیفه خونخوار اسلامی افتاد و جنبش خرمدینان در دریایی از خون ایرانیان غرقه شد ؟؟

از سلطان محمود غزنوی اش بگویم که " انگشت در جهان کرده بود و قرمطی میجست و اگر در مذهب کسی مشکوک شدی ؛ اگر بو حنیفه به علم بودی ؛ به دار کشیدی ؟؟

و به قول فرخی سیستانی :

آن سال خوش نخسبد و از عمر نشمرد

کز جمع کافران نکند صد هزار کم ......

از شاه عباس کبیرش ! بگویم که اندیشمندان و خرد ورزان میهن مان را از بار شمشیر آبدار سبکبار میکرد و خود را " کلب آستان علی " میدانست ؟؟؟

از نادر شاهش ؟؟ که هفتاد من چشم از مردم شیروان - یعنی مردمی که توانایی پرداخت مالیات نداشتند - بیرون آورد و در یزد و کرمان و خوارزم و خوی و سلماس وفارس ؛ از سر های بیگناهان و فقیران کله منار ساخت ؟؟

از پدر کشی ها و برادر کشی ها و فرزند کشی های شاهان و امیران و حاکمان و سلاطین و قدرتمداران و مسند نشینان ؟؟؟

ما ایرانی ها ؛ از زن و مرد و پیر و جوان و درس خوانده و درس نخوانده مان ؛ دچار توهم هستیم و چون دچار توهم هستیم ؛ از باز خوانی و نقد تاریخ مان نه تنها پرهیز می کنیم بلکه از آن هراس داریم .

ما ایرانی ها ؛ چون دچار توهم هستیم ؛ هیچگونه نقدی را تاب نمی آوریم و نقد را با دشنام پاسخ میگوییم .

ما خیال می کنیم فرهنگ مان پر بار ترین فرهنگ جهان ؛ دین مان بهترین دین گیتی ؛ کشور مان زیبا ترین کشور دنیا ؛ فرزندان مان زیبا ترین و سر براه ترین فرزندان عالم ؛ و خودمان بهترین پدیده های خلقت هستیم .

این توهم که ریشه در هستی چند هزار ساله مان دارد ؛ متاسفانه ؛ در میان رهبران مان ؛ در میان برگزیدگان مان ؛ در میان شاهان و امیران و حاکمان و مسند نشینان مان ؛ همواره ؛ بیش از مردم عادی نمود داشته است .

وقتیکه آقای شاهنشاه آریامهر ؛ سفری به شمال و جنوب و شرق و غرب ایران میکردند و میدیدند صد ها هزار نفر به پیشواز ایشان آمده اند ؛ و برای دست بوسی و پای بوسی شان از سر و کول هم بالا میروند ؛ و میلیونها نفر جان نثار و غلام و چاکر و بنده درگاه دارند ؛ هیچگاه به خیال شان هم نمی رسید که به فکر موریانه هایی باشند که پایه های سلطنت شان را آهسته آهسته می جویدند و می خوردند ؛ و چون دچار توهم بودند ؛ میهن و ملت ما را به ورطه هولناکی کشاندند که نسل ها باید تاوان آن توهم کذایی را بپردازند .

وقتیکه مردی بنام احمدی نژاد ؛ سیل خلایقی را می بیند که برای او صلوات میفرستند و دعا میکنند و بر سر و مغز خود میکوبند ؛ چرا نباید دچار توهم بشود و میهن ما را به پرتگاه جنگ و نابودی و مصیبت و ویرانی نکشاند ؟؟؟ و ملت ایران را همچون غلامانی ببینند که حاضرند برای بقای او ؛ سر و جان و هستی خود را فدا کنند .

ما ملت شگفت انگیزی هستیم و هیچ چیز شگفت انگیز تر از این نیست که همواره در گرداب بلا و مصیبت و محنت غرقه ایم ؛ اما این توهم لعنتی دست از سرمان بر نمیدارد ......

 

یاد سعیدی سیرجانی بخیر ؛ یعنی همان نویسنده ای که وقتی چهارده - پانزده سال پیش به امریکا آمده بود ؛ ما د اد و هوارمان در آمده بود که مامور جمهوری اسلامی است .

همان نویسنده ای که در زندان ؛ به دست سعید امامی ؛با آن وضع فجیع به قتل رسید .

سعیدی سیرجانی ؛ از ایران به عنوان " مظهر العجائب " یاد میکرد .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که در آن اتفاقات نادر روی میدهد :

یعنی کشوری که هیچ چیز سر جای خودش نیست و هیچ آدمیزادی در جایگاه واقعی خودش قرار ندارد .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که چریک های فدایی خلقش - که برای مارکس و لنین سینه میزدند - اغلب شان فرزندان آیت الله ها بودند . کمونیست هایش فرزندان فئودال ها ؛ و رهبران حزب کمونیست اش نماز می خواندند و روزه میگرفتند .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که مردمانش با دست خود گور خود را می کنند و بعد گناهش را به گردن امریکا و انگلستان و استعمار و امپریالیزم می اندازند .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که مردمانش ؛ صبح مصدقی اند ؛ عصرش توده ای اند ؛ غروبش سلطنت طلب اند ؛ و شامگاهش امت اسلام !

مظهر العجائب یعنی کشوری که از میان خیل عظیم روشنفکران و سیاستمداران و درس خواندگان و اهل تفکرش ؛ مردی بنام احمدی نژاد بیرون میآید و بر کرسی ریاست جمهوری اش می نشیند .

مظهر العجائب ؛ یعنی مملکتی که مردمش همواره هوار می کشند که : قربان آنکسی که دلش با زبان یکی است ؛ اما خودشان نه تنها دل شان با زبان شان ؛ بلکه دل شان با دل خودشان هم یکی نیست .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که مردمش ؛ به هوخشتره و خشایارشاه و اردشیر بابکان و شاپور ذوالاکتاف و کمبوجیه و بو علی سینا و مولانا و زکریای رازی اش مینازند ؛ اما یک کلام در باره آنها نمیدانند .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که مردمانش به خونخواران میهن شان لقب کبیر ؛ به بیداد گرانش لقب عادل میدهند .

مظهر العجائب ؛ یعنی مملکتی که مردمانش هر سال تنها یک دقیقه کتاب می خوانند اما در همه عرصه های علمی و فلسفی و اقتصادی و تاریخی و سیاسی ؛ نه تنها استاد ؛ بلکه فیلسوف اند .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که روشنفکرانش ؛ پس از گذشت هشتاد و پنج سال ؛ هنوز بر سر اینکه رضا شاه را انگلیسی ها آورده بودند یا نه برای هم شاخ و شانه میکشند .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشوری که مردمانش اگر دو نفر دور هم جمع بشوند حزب تشکیل میدهند و اگر تعداد شان به سه نفر رسید انشعاب میکنند .

مظهر العجائب ؛ یعنی سر زمینی که مردمانش ؛ پس از پنجاه سال ؛ هنوز در جنگ و دعوای اند که رویداد 28 مرداد یک کودتای امریکایی بوده است یا یک قیام ملی .

مظهر العجائب ؛ یعنی کشور رویداد های باور نکردنی و اتفاقات نادر .

 

خوشحالم

سلام خوبین ؟ بیشتر از این نمی تونم بنویسم