چرا همه سایتا بسته شده؟

دیگه اینترنت هم مزخرف شده حتی سایت بی بی سی هم فیلتر کردن . خدا ازشون نگذره .

گلایه

واقعا" نمی دونم از کجا باید شروع کنم ؟ انقدر دلم از این دنیا و ادمای رنگارنگش پر هست که واقعا" نمی دونم از چی و از کی باید گلایه کرد؟ من هیچوقت نمی گم و نمی گفتم که خیلی ادم خوبی هستم هیچ وقتم ادعا نمی کردم . همیشه زندگی رو زیبا میدیدم و نامردی بعضیا رو می ذاشتم به حساب کوتاهی دنیا . سعی می کردم ادم خوبی باشم ازاد باشم رها باشم ... اما دلم پر ... اگه یک نفر بگه من دروغ میگم خب زیاد تعجب اور نیست چون هیچوقت ادعا م نمی شد .اما با این وجود سعی می کردم دروغ نگم یا دل کسی رو نشکونم .اما واقعا" وقتی بعضی یا رو می بینم که ادعای همه چیزشون میشه راست گویی جوون مردی خلاصه بگم گرچه نمی شه خلاصه کرد اما همونایی که همیشه ادعاشون میشه خودشون از همه بدترن اینا رو گفتم تا یه وقت شما گولشون رو نخورید. واقعا" ظاهرو باطنشون با هم فرق می کنه همیشه به دنبال کسی باشین که اونقدر عرضه داشته باشه که بگه:(( اره منم اشتباه کردم منم گناه کردم منم یه جاهایی دروغ گفتم منم بعضی وقتا کم اوردم )). همیشه ظاهر ادما با درونشون با فکر و عقیدشون مثل هم نیست . شاید چت کردن به نظر خیلیا بچگانه بیاد . اما توی چت میشه تجربه های زیادی رو بدست اورد . تجربه هایی که شاید گرچه واسه خود ادم ناخوشایند بیاد اما اگه در حد همون چت باقی بمونه تجربه بدی واسه ادم نمیشه .شاید از راه چت تجربه بعضی چیزا مجانی و در عین حال بی خطر باشه...

دعوا

سلام . امروز بازم رفته بودم کلاس گیتار . وقتی رفتم شلوغ بود . خیلی نشستم تا یکم خلوت شد . چهار پنج تا از بچه ها جلو من بودند . همینطور نشسته بودیم و داشتیم به مشقایی که استاد به بچه ها میداد گوش می گردیم ادم تو کلاس گیتار حوصله اش زیاد سر نمیره مخصوصا" اگه هنر جوا درسشون یه خورده جلو باشه اونوقته همسش اهگای جور وا جور گوش میدی و کلی حال می ده . خلاصه تو کلاس نشسته بودیم که یه دختری وارد شد و از استادمون شماره یکی از بچه ها رو می خواست که استادمون هم گفت ندارم . دختره هم دست از پا درازتر از کلاس خارج شد. چند دقیقه بعدش دو باره دختره اومد بدون اینکه در بزنه یا اجازه بگیره یه طوری درو نگه داشته بود که هی جیر جیر می کرد بعدشم با یکی از دخترای کلاس شروع کرد به حرف زدن کلاسمونم که خیلی کوچیک بود خلاصه هر چی این استاد ما به این دختره نیگاه می کرد بلکه از رو بره اما دختره اصلا" به رو خودش نمی اورد بعدش دختره که البته من اولین باری بود که میدیدمش رو کرد به بچه های کلاس و گفت : میشه یکی از شما ها گیتارتون رو واسه چند لحظه به من قرض بدین. همه ساکت شدن تا اینکه یکی از بچه ها خواست گیتارش رو بده به دختره که استادمون گفت اگه ایشون هم بخوان بدن من اجازه نمی دم . بعدشم گفت :لطفا" از کلاس من برین بیرون. دختره گفت با خودشم مشکل داره بعد درو زد به هم و رفت بیرون استادمونم رفت دنبالش از اینجا به بعدشو ما تصویری ندیدیم اما صدای استادمون رو شنیدم که دختره رو حتی از فرهنگ سرا هم انداخت بیرون. بعد یکی از بچه ها که از منم کنجکاو تر بود گفت بچه ها دختره رو می شناسین؟ همه گفتیم نه نمی شناسیمش بعد گفت که اما من می شناسمش تابستون می یومد کلاس گیتار خیلی هم با استاد صمیمی بود اما نمی دونم چرا الان دعواشون شد؟؟؟!!! ..... خلاصه اینم از ماجرای کلاس گیتار رفتن ما همه اکوردا از ذهنم پرید...